آنچه از اخلاق و صفات و آداب و رسوم ایرانیان باستان می دانیم اغلب از
منابع غربی است ، تاریخ نگاران یونانی و رومی با اینکه چندان علاقه ای به
ایران و ایرانی نداشته و از آنها تحت عنوان بربر یاد می کردند با این حال
نمی توانستند منکر سجایای اخلاقی و صفات حمیده ایرانیان باشند. همه جا از
گفتار ، کردار و پندار نیک سخن رفته است ، همه جا از بیگانگی ایرانیان از
دروغ صحبت می شود.
ایرانیان به اطفال خود از سن پنج سالگی
تا بیست سالگی فقط سه چیز می آموختند : سواری و تیر اندازی و راستگوئی .
دروغگویی را بدترین عیب می دانستند ، دروغگو به دوزخ یا سرای ناپاکان و
دروغ پردازان می رفت و گویا دروغ معانی مختلفی داشته است.پس از آن قرض داری
را زشت ترین معایب می دانستند زیرا معتقد بودند که مقروض مجبور است دروغ
بگوید.
مغان و آموزگاران به کودکان خود می آموختند که دروغ
نگویند ، وام نستانند ، بدکاری و ستمگری روا ندارند ، میهن خود را دوست
بدارند ، وفادار و مردم دوست باشند ، می خواره و شکمباره ، گدامنش و هرزه
داری و ژولیده و چرکین بار نیایند ، به آنان یاد می دادند که آب دهان در
کوچه نیفکنند ، در رودها و آبها ادرار نکنند ، در معابر چیزی نخورند ، به
اندازه بخورند و بنوشند و احترام پدر و مادر را نگه دارند و می گفتند ،
هرگز هیچ پارسی پدر و مادر خود را نکشته است ...
گزنفون ،
مورخ و فیلسوف یونانی در کتاب کوروش نامه نوشته: پارسیان اطفال خود را در
دادگاهها حاضر می کردند تا محاکمات را گوش کنند و با دادگستری آشنا شوند.
می دانیم که ایرانیان به عدالت اهمیت بسیار می دادند و دولتمردان نسبت به
قضات بسیار سختگیر و گاهی هم بی رحم بودند ، نوشته اند که کمبوجیه شهریار
هخامنشی و نخستین فاتح مصر ، یکی از قضات را که رشوه گرفته بود محکوم به
اعدام نمود ، آنگاه فرمان داد تا پوست او را کنده و بر مسند قضاوت
بگسترانند.
طبق نوشته هردوت مورخ یونانی ، ایرانیان روز
تولدشان را بیش از هر روز دیگری محترم می داشتند و در این روز بیشتر از
سایر روزها غذا طبخ می نمودند . آنها در کوچه و بازار چیز خوردن و پیش روی
دیگران جویدن را سخت ناروا می دانستند .
خشونت ها و وحشیگریهای
برخی از اقوام بدوی ، که در مواجهه با مردم بیگانه زبان ها بریده اند و
چشمها کنده و از سر بیگناهان منارها ساخته و یا از خون بی دست و پایان
آسیاها جاری کرده اند ، در ایرانیان نیست و آنچه هم دیده می شود عمدتا منشا
غیر ایرانی دارد . بهترین دلیل این مدعا فتح بابل توسط کورش کبیر می باشد
که به خدایان و باور و دین مردمان بابل احترام گذاشته و آنها را نابود
نکرد.